دل بارانی
گریه خشکیده تو چشمام این گلو بغضامو خورده پرم از ترانه اما یکی واژه هامو برده چشم من به پاس عشقت تا ابد سیاه می پوشه اما بختک خیالت مث پلک همیشه روشه وقت پرسه های آواز توی کوچه ی گلایه تو میای و جوون میگیره روح سرد هر چی سایه تو که نیسی.یاد چشمات توی پس کوچه هامونده تا رسیدن به نگاهت قد فاصله نمونده تو که خیلی وقته رفتی ته فردا رو ببینی پس چرا تموم نمیشن خاطره های قدیمی بزن آیینه رو بشکن چون حقیقتی سیاهه روش یه خاطره نشسته که پر از حسرت و آهه امتحان
درجلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید
یک دنیا حرف ناگفتنی
ویک بغل تنهایی و دلتنگی...
درددل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی اشک سرسره بازی می کند
عاشقانه قطره را به آغوش میکشد
عشق تو نوشتنی نیست
باتودر برگه ام کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم
وقت تمام است
برگه ها بالا
با این غروب از غم سبز چمن
بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو
اگه عاشقت نبودم، پا نمی داد
این ترانه
بی خیاله بدبیاری، زنده باد این عاشقانه
Design By : Pichak |